بگو وقتی می رفتی چرا چشم هایت همچنان تَر بود؟ تنها آرزویت چه بود آن آخرین دقیقه های خداحافظی می خواستی خنده های خواهرانت را آیا ببینی؟ یا مویه های داغدار مادرت را در هوای خداحافظی نه ! نفرین نکن باشد؟ تو راحت شدی ، رفتی ، خوابیدی تو مهربانی هنوز هم در این آخرین لحظه های خداحافظی
دنیای ما اندازه هم نیست من عاشق بارون وگیتارم من روزها تاظهر میخوابم من هرشب وتا صبح بیدارم دنیای ما اندازه هم نیست من خیلی وقتا ساکتم،سردم وقتی که میرم تو خودم شاید پاییز سال بعدبرگردم دنیای مااندازه هم نیست میبوسمت اما نمیدونم توداِئم ازآینده میپرسی من حال فردامم نمیدونم تو فکر یه آغوش محکم باش آغوش این دیوونه محکم...